نام کوهی است از ولایت ماوراءالنهر. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا). کوهی است در ماوراءالنهر که بعظمت مثل بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 171 شود: همچون کلاهگوشۀ نوشیروان مغ برزد هلال سر ز پس کوه بیدواز. روحی ولوالجی. بر جود تو حباب بود بحر قیروان بر حلم تو پشیزه بود کوه بیدواز. رضی الدین نیشابوری
نام کوهی است از ولایت ماوراءالنهر. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا). کوهی است در ماوراءالنهر که بعظمت مثل بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 171 شود: همچون کلاهگوشۀ نوشیروان مغ برزد هلال سر ز پس کوه بیدواز. روحی ولوالجی. بر جود تو حباب بود بحر قیروان بر حلم تو پشیزه بود کوه بیدواز. رضی الدین نیشابوری
جمع واژۀ بعید، یقال: فلان من بعدان الامیر و من قربائه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود، بعکوک القوم، آثار فرود آمدن که بعد از رفتن باقی ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بسیاری شتران و غبار و ازدحام آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، میانۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ بعید، یقال: فلان من بعدان الامیر و من قربائه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود، بعکوک القوم، آثار فرود آمدن که بعد از رفتن باقی ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بسیاری شتران و غبار و ازدحام آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، میانۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (آنندراج)
بید موله. بید مجنون. بید معلق. (یادداشت مؤلف) : زلفت که چو بید ناز آویخته است خاک محن اندر سر من بیخته است. (از کتاب شرف الدین رامی). رجوع به بید مولّه و بید مجنون و بید معلق شود
بید موله. بید مجنون. بید معلق. (یادداشت مؤلف) : زلفت که چو بید ناز آویخته است خاک محن اندر سر من بیخته است. (از کتاب شرف الدین رامی). رجوع به بید مولّه و بید مجنون و بید معلق شود
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی کند. شخصی که عملیات آکروباسی روی بند انجام دهد. ریسمان باز. (فرهنگ فارسی معین). رسن باز. آنکه بر طناب وبندی در هوا کشیده رود و اعمال غریبه بر بند کند
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی کند. شخصی که عملیات آکروباسی روی بند انجام دهد. ریسمان باز. (فرهنگ فارسی معین). رسن باز. آنکه بر طناب وبندی در هوا کشیده رود و اعمال غریبه بر بند کند