جدول جو
جدول جو

معنی بعد از - جستجوی لغت در جدول جو

بعد از
پس از
تصویری از بعد از
تصویر بعد از
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدساز
تصویر بدساز
بدخلق، بدخو، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
کسی که روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(بیدْ)
نام کوهی است از ولایت ماوراءالنهر. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا). کوهی است در ماوراءالنهر که بعظمت مثل بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 171 شود:
همچون کلاهگوشۀ نوشیروان مغ
برزد هلال سر ز پس کوه بیدواز.
روحی ولوالجی.
بر جود تو حباب بود بحر قیروان
بر حلم تو پشیزه بود کوه بیدواز.
رضی الدین نیشابوری
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَکَ دَ)
سپس. وقت دیگر. زمان دیگر. مقابل قبلاً. سپس چیزی. (مؤید الفضلاء). پس از آن
لغت نامه دهخدا
(بُ عَ)
جمع واژۀ بعید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بعید شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بعید، یقال: فلان من بعدان الامیر و من قربائه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود، بعکوک القوم، آثار فرود آمدن که بعد از رفتن باقی ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بسیاری شتران و غبار و ازدحام آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، میانۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رجوع به مادۀ بعد و رجوع به بی ز شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مسخره. بذله باز. نقل باز. (آنندراج). مقلد. مسخره. لطیفه گو. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
چیزی که ساخت خوب نداشته باشد. (آنندراج). بدساخت. بد ساخته شده، هیاهو کردن علیه کسی. فریاد کردن. بانگ زدن. صدا کردن. (از دزی ج 1 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
افزاری است کفش گران را. (آنندراج). گاوۀ کفاشان. (ناظم الاطباء) ، بددوخت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بید موله. بید مجنون. بید معلق. (یادداشت مؤلف) :
زلفت که چو بید ناز آویخته است
خاک محن اندر سر من بیخته است.
(از کتاب شرف الدین رامی).
رجوع به بید مولّه و بید مجنون و بید معلق شود
لغت نامه دهخدا
بادکش، بادزن
لغت نامه دهخدا
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی کند. شخصی که عملیات آکروباسی روی بند انجام دهد. ریسمان باز. (فرهنگ فارسی معین). رسن باز. آنکه بر طناب وبندی در هوا کشیده رود و اعمال غریبه بر بند کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعدا
تصویر بعدا
سپس زمانی دیگر پس سپس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد از این
تصویر بعد از این
پس از این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد از آن
تصویر بعد از آن
پس ازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد از ظهر
تصویر بعد از ظهر
پس از نیمروز اوزیرین
فرهنگ لغت هوشیار
از آن پس پس ازآن یا بعد ما که. پس ازآنکه: بعد ما که او را تحف بسیار بالقب کوچلک خانی هدیه داد مانند تیر از کمان سخت بجست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیز کند شخصی که عملیات آکروباسی روی بند انجام دهد ریسمان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد پز
تصویر بد پز
آنکه لباس پوشیدنش ناپسند باشد مقابل خوش پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدساز
تصویر بدساز
بد ساخته شده بد ساخت مقابل خوش ساخت، بد سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعداً
تصویر بعداً
((بَ دَ نْ))
پس از زمان مورد اشاره، سپس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
((بَ))
کسی که روی طناب بازی می کند و نمایش می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
آکروبات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعدها
تصویر بعدها
در آینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعد از ظهر
تصویر بعد از ظهر
پس از نیمروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعدا
تصویر بعدا
دیرتر
فرهنگ واژه فارسی سره
آکروبات، رسن باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آدم زیر و زرنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ی آب معدنی با خاصیت درمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پس از مرگ، بعد از مرگ
دیکشنری اردو به فارسی
پس از بازنشستگی، بعد از بازنشستگی
دیکشنری اردو به فارسی
پس تولید، پست تولید
دیکشنری اردو به فارسی